
مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ احمد در کاشان به دنیا آمده؛ شهری که هنر و لطافت، در تاروپود مردمش تنیده شده است. شهری با کوچههای باریک، طاقهای آجری، دالانهای پرپیچوخم که سمفونی آرام زندگی در آن نواخته میشود. شهری که با دارهای قالی، باغهای گل محمدی و عمارتهای باشکوه، توی ذهن آدمها نقش میبندد و بهوقت غروب، آرامش محض است و شهر در هالهای از صلح و سکون فرو میرود.
احمد هم فرزند همین خاک است. نه اهل دعوا و هیاهوست و نه دلش با بازیهای دستهجمعی گرم میگیرد. در کودکی خیالپرداز ساکتی است که بهجای همه شخصیتهای قصه، دیالوگ میگوید و همزمان قهرمان و ضدقهرمان داستانهای خودش است. مسیر برایش روشن است.
توی نوجوانی که همسنوسالهایش سرگرم تماشای فوتبال و غرق زندگی فوتبالیستها هستند، احمد وقتش را با سینما پر میکند. میخواهد بازیگر شود و همین کار را هم میکند. دوره دبیرستان که تمام میشود، خانواده درباره آینده از او سؤال میپرسند و او هم قاطعانه درباره بازیگرشدن حرف میزند. پس کارشناسی بازیگری میخواند و بعدها هم تحصیلات تکمیلی را در همین رشته و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ادامه میدهد.
از قاب تلویزیون و پرده سینما بالا نمیآید. احمد از دل تلاشها ذرهذره سر برمیآورد.
هیچگاه اهل جلبتوجه نیست، اما بهوقتش تمام نگاهها را به سمت خود میکشاند. از معدودبازیگرانی است که حتی در اوج شهرت هم، مصاحبه طولانی ندارد. جنجال به پا نمیکند. در جشنوارهها و نشستها، لبخندهای پتوپهن نمیزند و تلاش نمیکند تا دوربینها را به سمت خود بچرخاند.
بازیگری زیر پوست او جریان دارد. چه در سینمایی «درباره الی» و چه در سینمایی «ماجرای نیمروز» میشود این را فهمید. سکوت و مکث طولانی، نشانه کمحرفی در بازیهای جدیاش نیست، بلکه بخشی از ویژگی بازیگری اوست. ریشههایش در تئاتر است. بازیگرانی که از دل تئاتر میآیند، بهجای اتکا به نور، گریم و کاتهای پیاپی، میآموزند که چطور با بدن، سکوت و صدا نقشآفرینی کنند. آنهایی که ریشه در تئاتر دارند، صبر، نظم و توجه به جزئیات را میآموزند. تئاتر برای او بزرگترین مدرسه بود.
تئاتر به او میآموزد چطور باورپذیر باشد، چطور بهجای تظاهر، حضور داشته باشد و چطور مسیر شهرت را بهدرستی طی کند. او میتواند امروز بازیگر پرکاری باشد؛ اما بهوضوح نمیخواهد. همین گزیدگی، به کارهایش اعتبار بیشتری میدهد. فرقی هم نمیکند کمدی بازی کند یا جدی، در هر حال او بازیگر موقعیت است و به ژانر خاصی تعلق ندارد.
هرکجا که شخصیت انسانی در معرض پیچیدگی، تردید و تعلیق قرار بگیرد، او خوش میدرخشد. چنین نقشهایی قواره تن اوست. از ویژگیهای کمنظیر بازیاش، هماهنگی با حسوحال فیلم است. کمتر توی رسانهها درباره نقشهایش تئوریپردازی میکند، کمتر تحلیلهای پرزرقوبرق تحویل آنها میدهد؛ اما بهخوبی عمیقترین لایههای بازیاش را بیرون میکشد و جلوی دوربین میبرد. هرچه دارد در نوع بازی درونیشده و اغلب، غیرکلامیاش نمایان میشود.
برخلاف بسیاری از بازیگران، دربـاره زندگـی شـخصـیاش اطـلاعـات زیـادی وجود ندارد، چون آدم حواشــی نـیـسـت. خودش و همسرش و پسرشان در سکوت و بهدور از جنجال، زندگی میکنند و مجموع اینهاست که از او شخصیتی حرفهای و دوستداشتنی میسازد.
«احمد مهرانفر» با شخصیت «ارسطو» در پایتخت به اوج شهرت رسید. آن شیطنت، حس رقابت کودکانه با نقی، لحن گلهمند، دل نازک و هیجانطلبی ارسطو، از شخصیت واقعی او به دور است. در نقش ارسطو، نوعی تیپسازی انجام داد که هم اغراقآمیز بود و هم واقعی. ارسطو عامل نه کاملا کمدی بود و نه کاملا جدی.
او میتوانست یک شخصیت در حاشیه باقی بماند، اما مهرانفر با نبوغی مثالزدنی موفق شد به این شخصیت عمق بدهد و یکوقتهایی بهخاطر حسادت و لجبازی، حرص مخاطبان را دربیاورد و اغلب وقتها با رفاقتکردنهای بیمنطق و دلنازکیهایش، حس همدردی مخاطب را فعال کند. او حتی در شلوغترین قابهای پایتخت هم، آرامترین تأثیرها را بر مخاطبش گذاشت. از سال ۱۳۷۸ فعالیت حرفهای خودش را آغاز کرد.
با فیلم سینمایی «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» به سینما معرفی شد. تجربه نویسندگی و کارگردانی هم دارد. اغلب برای تئاتر نمایشنامه مینویسد و هنوز هم تئاتر برایش یک دلمشغولی شیرین است. بهیادماندنیترین کار او روی صحنه تئاتر هم نمایش محبوب و مشهور «خشکسالی و دروغ» است که نهتنها در ایران، بلکه در کشورهای دیگر از جمله ترکیه، سوئد، کانادا و... هم به روی صحنه رفت. امروز، دهم خردادماه، پنجاهمین زادروز این بازیگر است.